شبي مار بزرگي وارد دكان نجاري مي شود براي پيدا كردن غذا.عادت نجار اين بود كه
موقع رفتن بعضي از وسايل كارش را روي ميز بگذارد.آن شب هم اره را روي ميز بود .
همينطور كه مارگشت مي زد بدنش به اره گير كرد و كمي زخمي مي شود.مار خيلي
ناراحت مي شود و براي دفاع از خود اره را گاز مي گيرد كه سبب خونريزي دور
دهانش مي شود او نمي فهمد كه چه اتفاقي افتاده و از اينكه اره دارد به او حمله
مي كند و مرگش حتمي است تصيميم مي گيرد براي آخرين بار از خود دفاع كند
و هر چه شديدتر حمله مي كند و دور اره بدنش را مي پيچاند و هي فشار داد.
نجار صبح آمد و روي ميز به جاي اره لاشه ماري بزرگ و زخم آلود ديدكه فقط و
فقط به خاطر بي فكري و خشم زياد مرده است. احيانا در لحظه خشم مي خواهيد
ديگران را برنجانيد بعد متوجه مي شويد خودمان را رنجانده ايم
و موقعي اين را درك مي كنيم كه خيلي دير شده...زندگي بيشتر احتياج دارد كه
گذشت و چشم پوشي كنيم از اتفاقها،از آدمها،از رفتارها،گفتارها،خودمان را عادت
دهيم به گذشت و چشم پوشي عاقلانه و بجا.چون هر كاري ارزش اين را ندارد
كه روبرويش بايستي و اعتراض كني.
از ديگران شكايت نمي كنم بلكه خود را تغيير ميدهم.
براي محافظت از پاهايم،پوشيدن كفش آسانتر از فرش كردن كل زمين است.
i would change myself rather than complain about others.
to protect your feet , it is easier to puton shoes than to pave the entire face of the earth
نسانهای افسرده در گذشته زندگی می کنند،انسانهای مضطرب در آینده و انسانهای آرام در حال.
the depressed live in the past, the anxious in the future, and the composed in now here
:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2